میلاد

برای روز میلاد تن من ، نمی خوام پیرهن شادی بپوشی 

به رسم عادت دیرینه حتی ، برایم جام سرمستی بنوشی 

برای روز میلادم اگر تو ، به فکر هدیه ای ارزنده هستی 

منو با خود ببر تا اوج خواستن ، بگو با من که با من زنده هستی 

که من بی تو نه آغازم نه پایان ، تویی آغاز فصل بودن من 

نذار پایان این احساس شیرین ، بشه بی تو غم فرسودن من 

نمی خوام از گل های سرخ و آبی ، برایم تاج خوشبختی بیاری 

به ارزشهای ایثار محبت ، به پایم اشک خوشحالی بباری 

بزار از داغی دستای تنهات ، بگیره هرم گرما بر سر من 

بزار با تو بسوزه جسم خسته ام ، ببینی آتش و خاکستر من 

تو ای تنها نیاز زنده بودن ، بکش دست نوازش بر سر من 

به تن کن پیرهنی رنگ محبت ، اگر خواستی بیایی دیدن من