میلاد

برای روز میلاد تن من ، نمی خوام پیرهن شادی بپوشی 

به رسم عادت دیرینه حتی ، برایم جام سرمستی بنوشی 

برای روز میلادم اگر تو ، به فکر هدیه ای ارزنده هستی 

منو با خود ببر تا اوج خواستن ، بگو با من که با من زنده هستی 

که من بی تو نه آغازم نه پایان ، تویی آغاز فصل بودن من 

نذار پایان این احساس شیرین ، بشه بی تو غم فرسودن من 

نمی خوام از گل های سرخ و آبی ، برایم تاج خوشبختی بیاری 

به ارزشهای ایثار محبت ، به پایم اشک خوشحالی بباری 

بزار از داغی دستای تنهات ، بگیره هرم گرما بر سر من 

بزار با تو بسوزه جسم خسته ام ، ببینی آتش و خاکستر من 

تو ای تنها نیاز زنده بودن ، بکش دست نوازش بر سر من 

به تن کن پیرهنی رنگ محبت ، اگر خواستی بیایی دیدن من

نظرات 2 + ارسال نظر
منوچهر روحانی ( سعید ) چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 http://www.sabzkadeyesaeed.blogfa.com



سلام

مرحبا شکر فروش چیره دست
شعر شیرینت به کام جان نشست

بسیار زیبا می نگارید . پویا و پایدار باشید .


دوست جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 http://jamnab

سلام مطالبت خیلی عالیه ببخشید که دوتا از اونا رو بدون اجازت کپی کردم من دبیر ادبیاتم ومتن نویسیم بد نیست ولی مطالب شما قشنگ تره به منم سری بزن خوشحال میشم اخه منم خیلی تنهام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد