مرا طاقت نیست!

خدایا چگونه می توانی بی قراریم را ببینی؟

من که سرتا پا نیازم به تو و مهر تو

یعنی رحمت تو از مهر مادران کمتر است؟

تو که سایه رحمتت هیچوقت کوتاه نبوده!

به من بگو،


گناهی کردم که در مرام تو توان بخشیدنش نباشد؟

شرمم باد از این کوه گناه

که هر کارش می کنم قله اش آفتابیست!

چگونه فریادت کنم تا این سکوت سنگین را بشکنی


و با لبخندت آرامم کنی؟

خدایا  



تا حال همه خواندن ها از تو بوده و اجابت نکردن ها از من

زمین تا آسمان فرق است میان روبرگرداندن همچون من ای و اجابت نشنیدن از تو

مرا طاقت اجابت نشنیدن از تو نیست!

عشق

 

تقدیم به همه احساسم عزیزترین یارم

      **************************************
ای سزاوار محبت ای تو خوب بی نهایت
 
همه ذرات وجودم به وجودت کرده عادت
 
به خدا دوست داشتن تو هم یک عشقه هم یک عادت
 
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
 
زهی دل آفرین دل مرحبا دل
 
 زدستش یک دم اسایش ندارم
 
نمی دانم چه باید کرد با دل
 
 هزاران بار منعش کردم از عشق
 
 مگر برگشت از راه خطا دل؟
 
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
 
 فلاکت دل مصیب دل بلا دل
 
 از این دل داد من بستان خدایا
 
 زدستش تا به کی گویم خدا دل؟
 
 درون سینه آهی هم ندارم
 
 ستمکش دل پریشان دل گدا دل
 
به تاری گردنش را بسته زلفت
 
 فقیر و عاجز و بی دست و پا دل
 
 بشد و خاک زکویت بر نخیزد
 
 زهی ثابت قدم دل با وفا دل
 
*****دوستت دارم*****
 
   

سعی کن همیشه تنها باشی

 سعی کن همیشه تنها باشی    

زیرا تنها به دنیا امده ای و تنها از دنیا خواهی رفت

بگذار عظمت عشق را درک کنی

زیرا انقدر عظیم است که تو و هستی تو را نابود می کند

بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود کسی باشد

زیرا اگر عشق در ان منزل کند به ویرانه هایش هم رحم نخواهد کرد

اما

اگر روزی امد که عاشق شدی

تنها یک نفر را دوست داشته باش

بخواب و بخند و قدم بردار تنها بخاطر" او "

بگذار عشقی را داشته باشی پاک مقدس و اسمانی

ومگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد

 

 به کوه گفتم عشق چیست؟! لرزید

به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید

به باد گفتم عشق چیست؟! وزید

 

به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید

 

به گل گفتم عشق چیست؟! پرپر شد

 

به انسان گفتم عشق چیست؟!

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:

دیوانگیست!!

 

 

 زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت         حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی

                             جدایی سخت است نه به سختی تنهایی

 

 

سلام دوستان

امید وارم که خوشتون بیاد

 

 

بدترین درد این نیست که عشقت بمیره

بدترین درد این نیست که به اونی که دوسش داری نرسی

بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزن

بدترین درد این نیست که عاشق یکی باشی و اون ندونه

درد اینه که یکی بمیره، اون وقت بفهمی دوست داشته

 

کاش فاصلمون اینقدر زیاد نبود
کاش همیشه قلبمون عاشق می موند
 
کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
 
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دل های مسافر ، هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
 
کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد
قرض میداد به ما هر چه پریشانی بود
 
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
 
مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
 
چقدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
 
کاش سهراب نمیرفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
 
کاش دل ها پر افسانه ی نیما میشد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
 
کاش چشمان پر از پرسش مردم ،کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
 
کاش دنیای دل ما شبی از این شب ها
غرق هر چیز که میخواهی و میدانی بود
 
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع آخر بکنیم
 

دست خودم نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و

تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و
دستانم سرد است و اگر
میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و 
پراز غم و غصه است بدان
که این دست خودم نیست!
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم
میبینم و به یاد تو می باشم.
دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ،
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می
اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا
در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی!
عزیزم دست خودم نیست که اینهمه تو را دوست میدارم
، این همه احساسات
عاشقانه که من برای تو مینویسم دست خودم نیست!
عزیزم دست خودم نیست ، دست این قلب پر توقع من است
! به قلبم حق میدهم که تنها تو را میخواهد چون تو دومین
و آخرین دوست واقعی و همدلی  هستی
 که در اعماق قلبم                                                           
نشسته ای و کسی هستی که میتوانی قلبم را برای همیشه نزد                               
خودگه داری و با حضورت در قلبم انتظار آن را برآورده کنی
چونکه
تو لایق آن هستی
عزیزم
 
گاهی  وقتی که می خوام به یاد تو گریه کنم
اشـــک بی کسی من گونه هامو می سوزونه
تا میاد خنده ی رو لب های من جون بگیره
یاد چشمات روی لبخند من و می پوشونه
جای خالیت مثل یک خار توی چشمام می شینه
کور می شه بی تو انگاری دنیا رو نمی بینه
در و دیوارهای خونه از تو داره صد نشونه
گل های باغچه می گیرن از فراق تو بهونه
کاش می شود با مهربونی پُـر کنیم فاصله ها رو
من می خوام اما چه فایده دل تو نا مهربونه
من می خوام اما چه فایده دل تو نا مهربونه
جای خالیت مثل یک خار توی چشمام می شینه
کور می شه بی تو انگاری دنیا رو نمی بینه
من که چون شمعی به شام تار تو افروختم
هر چه کردی با دلم از شکوه لب را دوختم
روز شب بوده دعایی من سلامت بودنت
پس چرا آتش شدی از شعله هایت سوختم
پس چرا آتش شدی از شعله هایت سوختم
ــــــــــــــ
شب برهنه
روبرو شب وسیاهی ، بی کسی پشت سرم
نمی تونم که بمونم ، بایـد از تـــو بگـذرم
دارم از نفس می افتم ، تو هجوم سایه ها
کاش که بشکنه دوباره ، بغض این گلایه ها
اونکه می شکنه تو چشمام تو تصویر من ِ
گمشدن تو این شب برهـنـــه ، تـقـدیـر من ِ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 همیشه دل تان آبی ، روح تان سبز ، و عشق تان سرخ ِ آتشین باشد
ـــــــــ
اونیکه اونقدر تنهاست که تنهای از روش خجالت می کشه
ــــــــــــــ
فراموشم نکنید ، چون از فراموش شدن بیمناکم
نظر یادتون نره