به دیدارم بیا ای یار که من در بند پائیزم مرا همخانه کن با خویش که با عشق تو لبریزم
از این شبهای تکراری ببر من را به بیداری رفیق فصل دلتنگی تو از دردرم خبر داری
همیشه وقت تنهایی تو یارو یاورم هستی تو حرف اولم بودی تو حرف آخرم هستی
به دیدارم بیا ای یارم مرا لبریز خواستن کن اگر میل سفر داری تو با من عزم رفتن کن
منو پر کن پر از خوابی که با تو دیدنی باشه نگاهم را تو فهمیدی
.سکوتم را تو میشنیدی ولی افسوس و صد افسوس که حالم را نپرسیدی!...
یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !
برای هزارمین بار پرسید تا حالا شده دلتو بشکنم
منم برای هزارمین بار به دروغ گفتم
نه.... که مبادا دلش بشکنه
همیشه حرفی را بزن که بتونی بنویسیش
چیزی را بنویس که بتونی زیرش را امضا کنی
چیزی را امضا کن که بتونی پاش به ایستی.
اگر کسی گفت دوستت دارم سعی نکن دوستش داشته باشی
اگر گفت عاشقت سعی کن عاشقش نشی
اگر گفت تمام زندگیش هستی سعی کن تمام زندگیش نباشی
چون یک روز میاد و بهت میگه ازت متنفرم اونوقت نمی تونی ازش متنفر بشی
دانی که دم مرگ شمع به پروانه چه گفت:
گفت ای عاشق بیچاره فراموشوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت:
طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
خدایا چگونه می توانی بی قراریم را ببینی؟
من که سرتا پا نیازم به تو و مهر تو
یعنی رحمت تو از مهر مادران کمتر است؟
تو که سایه رحمتت هیچوقت کوتاه نبوده!
به من بگو،
گناهی کردم که در مرام تو توان بخشیدنش نباشد؟
شرمم باد از این کوه گناه
که هر کارش می کنم قله اش آفتابیست!
چگونه فریادت کنم تا این سکوت سنگین را بشکنی
و با لبخندت آرامم کنی؟
خدایا
تقدیم به همه احساسم عزیزترین یارم
سعی کن همیشه تنها باشی
زیرا تنها به دنیا امده ای و تنها از دنیا خواهی رفت
بگذار عظمت عشق را درک کنی
زیرا انقدر عظیم است که تو و هستی تو را نابود می کند
بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود کسی باشد
زیرا اگر عشق در ان منزل کند به ویرانه هایش هم رحم نخواهد کرد
اما
اگر روزی امد که عاشق شدی
تنها یک نفر را دوست داشته باش
بخواب و بخند و قدم بردار تنها بخاطر" او "
بگذار عشقی را داشته باشی پاک مقدس و اسمانی
ومگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد
به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید
به باد گفتم عشق چیست؟! وزید
به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید
به گل گفتم عشق چیست؟! پرپر شد
به انسان گفتم عشق چیست؟!
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:
دیوانگیست!!